تاریخ برگزاری: ۸ اسفند ۱۳۹۸
تاریخ میلادی: 2020-02-27
مهلت ارسال اصل مقاله: ۱۳۹۸/۸/۳۰
مهلت ثبت نام: ۱۳۹۸/۸/۳۰
سازمان علمی برگزار کننده همایش: موسسه آموزش عالی ادیب مازندران
برگزار کننده: موسسه آموزش عالی ادیب مازندران و مرکز علمی تقدیس
محل برگزاری همایش: شهر ساری
تاریخ درج سایت: دوشنبه، ۱۷ تیر، ۱۳۹۸
تعداد نمایش: ۴۰۲۱
محور های حسابداری :
شناسایی ارزشگذاری سنجش و حسابداری سرمایه فکری
حسابداری دولتی و توسعه سازمانی
بازار سرمایه شفافیت و حسابداری
حسابداری مدیریت مالی و سرمایه گذاری
حسابداری شرکتی
حسابداری و فناوری اطلاعات
مباحث جدید مدیریت مالی و حسابداری در جهان
حسابداری و نقش آن در توسعه اقتصادی
مباحث نوین در حسابداری
حسابداری مدیریت و کاهش قیمت بهای تمام شده
اخلاق در حسابداری و حسابرسی
روشهای هزینه یابی و حسابداری مدیریت
رویکردهای حسابداری در مدیریت مالی
اطلاعات حسابداری در ارزیابی شرکت ها
بهش گفتم: توی راه که بر میگردی یه خورده کاهو و سبزی بخر
گفت : من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده
همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.
یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین
برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم براش بنویسم یک دفعه بهم گفت :
ننویسی ها
جاخوردم نگاهش که کردم به نظرم عصبانی شده بود گفتم :
مگه چی شده؟
گفت : اون خودکاری که دستته مال بیت الماله
گفتم: من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو الی سه تا کلمه که بیش تر نیست
گفت: نه!!
همسر شهید مهدی باکری
خوش شانس :
عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا ه با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه را به درمانگاه برد و دست را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و ی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
رفیق شهید ابراهیم هادی
مریضی لذت بخش :
شهید چمران شبی تاریک هنگام برگشت در بین برف زمستان فقیری را دیدم که در سرما میلرزید ، ولی در توانم نبود کمکش کنم و نمیتوانستم برای او جایی گرم تهیه کنم به خانه رفتم تصمیم گرفتم که همه شب را مثل آن فقیر در سرما بلرزم و از رختخواب محروم باشم آن شب بجای خوابیدن در تخت خواب گرم و نرم روی زمین سرد و سخت خوابیدم و تا صبح از سرما لرزیدم و به سختی مریض شدم ولی چه مریضی لذت بخشی بود .
شهید چمران
درباره این سایت